۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

غرور، دروغ و عشق










دكترعلي شريعتي:

من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند
به سه چیزتکیه نکن
غرور، دروغ و عشق
.


آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و باعشق می میرد .
و هر روزاو متولد می شود؛ عاشق می شود؛ مادر میشود؛ پیر می شود ومی میرد... و قرن هاست كه او عشق
می كارد و كینه درو می كند چرا كه درچین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان ، جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می آورد كه تهی از دل بوده و پیری مردرفتن و فقط رفتن را دردل او زنده می كند ... و اینها
همه كینه است كه كاشته می شود درقلب مالامال از درد...! و این, رنج است .
زن عشق می كارد و كینه درومی كند... دیه اش نصف دیه توست ومجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهارهمسرهستی
.... برای ازدواجش
در هر سنی اجازه ی ولی، لازم است وتو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ... در محبسی به نام ب... زندانی است
و تو ... او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی...او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دخترنباشد ... او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را

می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .....
اگرتنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتن هاست.
عاقلانه ازدواج کن تاعاشقانه زندگی کنی .
اگر مثل گاو گنده باشي،مي دوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند
آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش.
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود هر لحظه دردی سر بر می‏دارد و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند این ها برسینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور تر این بود- اينکه در آن سن وسال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان

مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم.
هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند .
دكتر علي شريعتي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر